آهن ربا ، مگنت ، فریت ، مواد مغناطیسی ، ساخت آهن ربا ، کاربردهای آهن ربا ، تولید اهن ربا ، سرمایه گذاری

مرا سر نهان گر شود زیر سنگ -- از آن به که نامم بر آید به ننگ ----------- به نام نکو گر بمیــرم رواست -- مرا نام باید که تن مرگ راست

آهن ربا ، مگنت ، فریت ، مواد مغناطیسی ، ساخت آهن ربا ، کاربردهای آهن ربا ، تولید اهن ربا ، سرمایه گذاری

مرا سر نهان گر شود زیر سنگ -- از آن به که نامم بر آید به ننگ ----------- به نام نکو گر بمیــرم رواست -- مرا نام باید که تن مرگ راست

چگونه دانش و علم را میتوان تبدیل به تکنولوژی و فناوری نمود

سوال ایا اساسا کشورهای در حال توسعه به دانش و علم و یا  به تکنولوژی نیاز دارند. باید بدانیم تکنولوژی مانند کالای اماده ای است که قابلیت فروش دارد و مانند یک تابع ریاضی است یک ورودی و یک خروجی دارد لیکن تکنولوژی هم خوب و بد دارد. برخی از انها مواد اولیه را بیشتر هدر میدهند و برخی دیگر مقدار ضایعات فرایندی را و برخی دیگر عوامل عدم صدمه زدن به محیط زیست را بحساب نمی آورند و برخی دیگر از طریق عدم اموزش صحیح به پرسنل سبب کاهش سطح عملکردی تکنولوژی می گردند.    داده ها و عملکرد در کشورهای مختلف متفاوت است ولی یک نکته مسلم است و ان اینکه تمام کشورهای در حال توسعه با خرید  تکنولوژی اغاز کردند. کشورهای در حال توسعه معمولا در تامین سرمایه دچار مشکل هستند. در اینجا دو حالت پیش می اید اول کشورهایی که دارای درامدهای مناسبی نیستند و مجبورند از سرمایه های خارجی استفاده کنند امار و ارقام نشان داده در عمل این کشورها موفقتر عمل کرده اند زیرا از آنجا که این کشورها مجبورند معمولا سرمایه را از کشورهای توسعه یافته تامین نمایند لذا مجبورند بسترهای مناسب سیاست خارجی و اقتصادی را فراهم اورند و شرایط انها را در محیط زیست پذیرا باشند. مانند کشورهایی نظیر کره جنوبی مالزی ترکیه چین ویتنام تایلند و معمولا بخش بزرگی از محصولات به کشورهای توسعه یافته صادر می گردد.گروه دوم کشورهایی هستند که به سبب وجود کانیهای معدنی و خام فروشی، سرمایه ملی خود در امدهایی بهم زده اند ارقام نشان میدهد این کشورها موفقیت کمتری بدست آورده اند این کشورها معمولا بسترهای سیاسی مناسب را بخاطر احساس قدرت ناشی از فروش سرمایه ملی بوجود نمی اورند و سعی میکنند همه چیز را از طریق تولید داخلی بدست اورند که جالب است بدانید تا حدودی نیز امکان پذیر است لیکن عوامل مناسب را ندارند زیرا نیروی انسانی در این کشورها عمدتا از نظر حرفه ای تربیت نمی شوند و نیروهای مجرب بعلت وجود مدیران نالایق که متاسفانه قابل تغییر نیستند قدرت اجرایی مناسبی ندارند و بقیه هم از کشور های مطبوع خود خارج می شوند که مهاجرت مغزها می خواند و عده ای دیگر سفیران کشورهای خود انها را خطاب می کنند لیکن چنین نیست سفیر در آن جوامع حل نمی شود زیرا معتقد است لیکن اینها بخاطر نا امیدی بدنبال امید کشورهای خود را ترک میکنند . جالب است بدانید در کشوری مانند چین دو شکل مهاجرت وجود دارد یکی مهاجرت ناراظیان سیاسی و اجتماعی و دیگر گروهی که بعلت بدست اوردن ثروت ناشی از ورود سرمایه و تکنولوژی به نوایی رسیدند و اکنون سرمایه و فرزندان خود را به کشورهای توسعه یافته می فرستند یعنی هم بنوعی کشور خود را اباد کرده اند بعد هم به همان دلیل 1  به کشورهای توسعه یافته مهاجرت ناقص میکنند یعنی دو تجارت دارند یکی در کشور خود و دیگری در کشور میزبان . مشاهده می شود کشورهای توسعه یافته سرمایه این کشورها و کارافرینان و متخصین این کشورهارا جذب میکنند و عملا با یک سرمایه اولیه، تمام سرمایه های سایر کشورهای دیگر را بطور مداوم در برای زمان های طولانی بخود جذب  میکنند. من واقعا نمی دانم کشورهای درحال توسعه این واقعیت را متوجه شدند یا خیر. عملکرد انها نشان میدهد که نفهمیده اند .برخی دیگر وضع انها از کشور چین بدتر است زیرا انها بسترهای اقتصادی مناسب سرمایه گذاری را فراهم نیاورده اند و از نظر سیاسی برای سرمایه گذاران خارجی مورد توجه نیستند. این کشورها به دو دسته تقسیم می شوند اول کشورهایی که از نظر مساحت و جمعیت کوچک و ثروتشان خام فروشی بالایی دارن در این کشورها جریان برعکس است انها بشدت در کشورهای توسعه یافته در حال سرمایه گذاری هستند حتی در فوتبال آنها بدون دریافت چیزی سرمایه خود را دو دستی تقدیم میکنند. گروه دیگر کشورهای بزرگتری هستند که جمعیت بالایی دارند و متکی خام فروشی ثروت های ملی خود هستند برخی از این کشورها بشدت به توانمندیهای درون کشورهای خود معتقد هستند لیکن نظام اموزشی و تربیتی نیروی انسانی انها ضعیف است نظام دانشگاهی انها نیز از همین قائده پیروی میکنند و اگر افراد مستعدی در این کشورها بوجود آیند این سرمایه را متعلق بخود می دانند در صورتیکه سرمایه انها ذاتی است و اگر در جای دیگر دنیا بودند شاید شرایط از این هم برایشان بهتر بود معمولا این کشورها وضع بسیار بدتری دارند چون ارزهای خود را که در راه خرید تکنولژی صرف نمی کنند سیستم توسعه اموزش نیروی انسانی هم ندارند و به ان بی توجه هستند میخواهند تکنولوژی را ایجاد کنند لیکن از علم و دانش بی بهره اند یعنی این کشورها منابع را هدر میدهند و قیمت انجام کار در این کشورها زیاد است و واردات برای انها توجیه پذیر است و بیشتر شرکت ها وارد کننده کالا و خدمات هستند و بالاخره به این نتیجه می رسیم پولی می اید سر سفره و هرکی که بتواند سهم خود را بر می دارد برنامه خوب می ریزند ولی اجرا نمی کنند بسیار مغرور هستند ولی تهی می باشند. کشورهای پیشرفته سه فاکتور مهم را با خود دارند 1- سرمایه 2- علم 3-تکنولوژی

بسیاری کشورهای در حال توسعه اساسا مصرف کننده علم هستند. فراموش نکنید بنیاد تمام فعالیتهای اقتصادی تجاری در دنیای امروزی علم تولید شده ای است که تبدیل به فناوری شده است. باید بدانید این یک سیستم است از هر طرفی که بروید به نفع شما تمام نمی شود و سرانجام کشورهای توسعه یافته پیروز این میدان هستند و کشورهای در حال توسعه مجبورند مردم خود را سرگرم موارد دیگری کرده و به انها دروغ بگویند چرا چنین سیستمی برای انها کارکرده و کشورهای در حال توسعه عقب می افتند تنها تفاوت فاحش در علم است انها تولید کننده علم هستند و میدانند چگونه ان را تبدیل به تکنولژی کرده چگونه آن را بفروشند و سایر کشورها را وابسته نگهدارندجالب است بدانید بسیاری از تکنونوژیهایی که امروز در دنیا وجود دارد اساس علمی ان متعلق به 50 سال اول قرن20 ام است و بتدریج انها به فناوری تبدیل شده و مرتب زنجیر وار توسعه یافته اند . پس سیستم برای منافع دنیا غرب کار می کند زیرا انها بطور سیستماتیک زحمت کشیده اند در حدود 750 سال تلاش علمی منظم بکار برده شده در صورتیکه ابوعلی سینای ما تمام عمر اواره بود وجایی برای تولید سیستماتیک علمی وجود نداشت. 


1-     سرمایه توجه داشته باشید منشا سرمایه و فرهنگ پشت آن که صاحب سرمایه شناخته میشود، خیلی اهمیت دارد

2-     اگرمنشا سرمایه از ناحیه افرادی چون بیل گیتس باشد که از طریق مسیر علم و فناوری آمده باشد طبیعتا بهترین جهت گیری را خواهد داشت پس اینگونه سرمایه های تمیز خودبخود به سمت کارافرینی و ایجاد دانش و تکنولوژی می رود ونیاز به اثبات هم ندارد  

3-     نقش انسان بعنوان فردی آموزش دیده بسیار اهمیت دارد، فردی با روحیات ویژه انسانهای خلاق که در کنار اموزشهای علمی قادر است اموخته های علمی یاد گرفته و انچه خود تجربه نموده را با روحیه خود تبدیل به تکنولوژی کرده و از ان طریق تاثیر جدی در جامعه خود ایجاد کند. برخی از انان میدان تاثیر گذاری وسیعی دارد. با اینحال بنظر من ابد مهم نیست وسعت و عمق تاثیر چه اندازه است مهم انست که انسان با کمک دانش اموخته و تجربه کرده و شناخت نیازهای جامعه به این مهم دست یابد.

لیکن شواهد و عملکردها نشان میدهد کشورهای درحال توسعه نیازی به فنافرینی ندارند زیرا آنها مصرف کننده علم هستند و کافی است ان را خریداری کنند. اگر هم تولید علمی کنند قادر نیستند این علم را به تکنولوژی تبدیل نمایند و عملا تاثیر مهمی در جامعه خود ندارند. شاید یکی از دلایل آن نظام اموزشی این کشورها باشد که فاصله طولانی با این هدفها دارد.

     بنابراین نیازی نیست کشورهای در حال توسعه دانش و علم را  تبدیل به تکنولوژی و فناوری نمایند. اموختن علم فریضه ای الهی است و انسان های بسیار بزرگی را نیاز دارد بهره برداری از ان کار تیمی مطلبد که در کشورهای توسعه عمدتا چنین اعتقادی جز معدودی از انها وجود ندارد مبین این این مطالب فاکتورهای اقتصادی و مقایسه کشورهای مختلف است که درون بیرون آنها را نشان میدهد.

اما راه حل چیست ایا باید در این سیستم حل شد یا باید با اقدامی متفکران طی ده ها سال آینده همانند خودشان عمل نمود و سیستم عالانه تری را طرح ریزی کرد البته نه مانند پیمان ورشو که مقابل ناتو طرح ریزی شد و سپس نیست و نابود گردید اما راه حل کدامند:

 

کارافرینان چه کسانی نیستند

از زمانیکه مفاهیم لغات در کشورهای جهان سوم و به اصطلاح امروزیها در حال رشد شروع به تغییر کرد و معانی مانند سرمایه دار به سرمایه گذار تغییر داده شد اصطلاحات دیگری وارد ادبیات علمی و اقتصادی شد. مانند کارافرینان لیکن بنظر من معنی کارافرین در دنیای پیشرفته و دنیای کشورهای در حال توسعه تفاوت بسیار دارد و به دلیل همین تفاوتها است که بخش خصوصی فاقد تاثیر مثبت در اقتصاد کلان آن کشورها می باشد. در کشورهایی مانند کشورهای اروپای شرقی با باز شدن فضای ازاد اقتصادی بفوریت قشر خاصی تحت نام بخش خصوصی سرمایه های بیکرانی را بدست اوردند و تحت شرایطی هم باندهای فساد و قاچاق به بدترین شکل خودش بوجود آمد که احتمالا وصف ان را بسیاری میدانند. فکر میکنید به چه دلیل این شرایط پیش می آید؟ علت آن است که بستر لازم برای رشد و فنافرینی در جامعه آنها وجود ندارد، بگذارید مثالی بیاورم که همه میدانید بیل گیتس را همه می شناسند سوال مهم اینجا است آیا بستر کار افرینی برای او در اروپای شرقی بهتر فراهم می شد یا در کشورهای پیشرفته ؟ پس یک عامل ایجاد کار افرینان وجود بستر های لازم در سطح جامعه است. نکته دوم کارافرینان چه کسانی هستند در غالب کشورهای جهان سوم این نکته جا افتاده که کار افرینان سرمایه گذاران هستند لیکن برای کشورهای در حال رشد این نکته صحیح نیست زیرا این قشر نشان داده اند که معمولا سرمایه های خود را از راه نادرست بدست اورده اند و اساسا از نظر فکری نمی توانند وارد فعالیتهای کار افرینی شوند مگر اینکه بخواهند سرمایه های خود را به اصطلاح تطهیر کنند. پس کارافرینان چه کسانی هستند من نام کارافرین را به اشخاصی اطلاق میکنند که با کمک دانش و توانایی علمی خود و شخصیت و روحیاتی که دارند تاثیر مثبت و عمیقی در زندگی مردم بطور مستیم یا غیر مستقیم میگذارند. سرانجام با سرمایه های شخصی خود نیز تاثیرمثبت در بهبودی زندگی مردم جهان میگذارند.

پس اغلب سرمایه گذاران در کشورهای در حال رشد که خود را کارافرین می نامند نه تنها نقش و تاثیری در زندگی مردم کشورهای خود ندارند بلکه مانع فعالیتهای دولت ها نیز می شوند همچنین وجودشان جز تورم فایده ای به حال جامعه ندارند.